در مذاکره در مورد هر موضوعی، آگاهی از اهداف مذاکره شونده، اولین گام برای درک نتایج احتمالی است و بر اساس شناخت همین اهداف است که باید سناریوها و تاکتیکها و گاه ترفندهای مناسب مذاکراتی لحاظ شود. مذاکرات کنونی با امریکا، اگرچه در بخشی متکی به اطلاعات واقعی از هدف و برنامههای آنهاست ولی پارامترهای شناختی و رفتارشناسی از مقامات امریکایی نیز عنصر مهمی برای درک کاملتر از نیات امریکاییهاست.
آیا امریکا واقعاً به دنبال رفع دغدغه خود در باره ساخت بمب هستهای ایران است؟ یا اینکه چه در ۲۰۱۵ و چه پس از آن، به دنبال اهداف دیگری بوده و هست و ابراز دغدغه و اتهام واهی، فقط بهانهای پوششی است؟
فرمت و چارچوب برجام هم، با محتوای خلع سلاح طراحی شده بود و تاکتیک مرحلهای برای گسترش محتوای تقریباً یکطرفه آن به دیگر اهرمهای قدرت ملی ایران، بخش اصلی ماهیت و هدف امریکا در مذاکره با ایران بود. شبکه در هم تنیده و تکراری تحریمها نیز به همین منظور پیشبینی و اجرا میشد تا حتی اگر امریکایی ها، مجبور به گرفتن ژست لغو و تعلیق برخی از آنها باشند، تحریمها با عناوین دیگری بازگردند تا این امتیاز ظاهری نیز، از ایران سلب شود. شواهد و قرائن و برخی اطلاعات و گزارشها در دور جدید مذاکرات امریکا با ایران نیز نشان میدهد که این دور از مذاکرات نیز، بر مبنای نگاه و ارزیابیهای طیفی از عوامل صهیونیسم بینالملل، لابیهای صهیونیستی در امریکا و رژیم صهیونی و همچنین طرفداران افراطی رژیم صهیونی شکل گرفته و اهداف مذاکراتی، حتی چیزی فراتر از اهداف گذشته است. روش مذاکراتی در پشت میز مذاکره و فرمتهای آماده، با مواضع و چارچوبهای مذاکراتی در رسانه ها، بازخوردگیری میشوند و سقفهای مرحلهای در مواضع رسمی و علنی و چانهزنی در میز مذاکره دنبال میشود. مهمتر اینکه، مراکز فکری با گرایش تفکرات صهیونی یا طرفدار آن و یا هدفگذاریهای دولت سایه در امریکا، که از زبان اتاقهای فکر بیان میشود، صرفاً دنبال خلع سلاح نیستند، بلکه تغییر ایدئولوژی در ایران را آرزو میکنند. شورای آتلانتیک که مؤسسهای با گرایشهای شناخته شده است، در گزارش خود از مذاکرات، اینگونه القا میکند که، چون ایران و مقاومت ضعیف شدهاند، میتوان سطح مطالبهگری را توسعه داد. این مؤسسه که کارگزار فکری پنتاگون و افراطیهای طرفدار صهیونیسم است، همانند تعداد بسیاری دیگر از مؤسسات فکری امریکا، معتقدند ماهیت برنامه هستهای ایران ایدئولوژیک بوده، با گفتمان مقاومت قابل توصیف است و ماهیتی فنی و بازدارنده ندارد. بر همین اساس، اعتبار فتوای مقام معظم رهبری در تحریم سلاح هستهای زیر سؤال رفته و لذا امکان یک توافق فنی با ایران وجود ندارد و الزاماً باید ماهیت ایدئولوژیک ایران تغییر نماید.
بدیهی است که این ادبیات با گزارههای نتانیاهو تطبیق دارد و با بالا بردن سطح مطالبه ساختارهای امریکایی، تزریق گزینههای دیگر و تحمیل آن به کاخ سفید را دنبال میکنند و اساساً فشارهای جاری به تیم مذاکرهکننده امریکایی، در همین راستاست. نکته دیگری که در ادبیات برخی جریانهای غربزده و روشنفکر و رسانههای آنها در داخل کشور یا رسانههای زنجیرهای عربی و غربی و متصل به مراکز هدایت انگلیسی و صهیونی نیز نمایان است، تلاش برای ایدئولوژیزدایی و استحاله ماهیتی در حکمرانی ایران است که آن را به زبان و ادبیات دیگری ترویج میکنند؛ بدین شکل که حکومت باید از دینداری جدا شود و حکومت دینی و حاکمیت اسلامی، بی حاصل و مشکلزاست. شناسنامه کامل این جریانها و عقبههای رفتاری و فکری این گروهها و افراد، با دستورالعملهای براندازی، از آکادمیهای انگلیسی و وابسته به صهیونیستها سرچشمه میگیرد که هم از توبره میخورند و هم از آخور؛ یعنی اینکه این ها، هم کاسبان واقعی تحریم و توصیهکنندگان به تحریم هستند و هم به موازات آن، ویروسهای مسموم فکری و شناختی را به عنوان چرخ پنجم سیاستهای علنی غرب در افکار عمومی توزیع و ترویج میکنند. تبلیغ و تکرار کذب ضعف ایران و مقاومت برای این است که خودمان هم این دروغهای بزرگ را بپذیریم و با هزینه کمتری تسلیم استعمارگران شرور جهانی شویم، حال آنکه تجربه قدرتمند مقاومت در لبنان، با انتخابات شوراهای شهر و روستا، مهر بطلان و ناامیدکنندهای برای ستون پنجم اسرائیلی و غربی در لبنان است. هوشمندی و درایت حاکمیت در ایران این است که مشت پر خود را برای یکسرهسازی در منطقه آماده کرده است، چراکه از نگاه امریکاقرار نیست چیزی جز تسلیم و تغییر حاکمیت از مذاکرات بیرون بیاید؛ رؤیایی که امریکاییها آن را به جهنم خواهند برد.